...

اول تو بودی. اصلا تو همیشه اولی. چه توی پایین رفتن از پله‌ها. چه توی برداشتن دیسِ برنج. تو اول بودی و من دوم.

 حرفهات همشه بوی نعنا میداد. داشتی مخمو در مورد ریاضیدان‌های بزرگ تاریخ و موسیقی راک و رپ می‌خوردی و فقط بوی نعنا میومد. تو می‌گفتی کدوم خواننده؟ می‌افتادم توی شیشه مربایی که مامان پر از نعنا کرده بودش. تو می‌گفتی کدوم سبک؟ می‌رفتم تو خیال قرص نعناهای مامانی. تو هرچقدر هم حرف میزدی، حتی اگه اون وسط می‌گفتی عاشق شدی، شیفته شدی، دوماد شدی یا هرچیز خلاف میلم، من فقط به آدامس‌های نعنایی توی کشوی میز کارت فکر می‌کردم. کل وجودت بوی نعنا گرفته بود. بوی تند و خنکش. انگار پریده بودی توی یه استخر عرق نعنا . همش همین نیست. تو شبیه خیلی از بازیگرها هستی و هر بازیگری شبیه تو. 

ولی بعدش تو حالت از نعنا بهم خورد، حالت از من بهم خورد. حالت از تموم بازیگرای که شبیهت بودن بهم خورد. باعث شدی تموم آدامس‌های خنک و نعنایی رو دور بندازم. تو حتی دیگه اجازه نمیدی من بنویسم. دستامُ قفل زدی. یه قفل آهنی و سنگین که بوی آهنش تا زیر دندونام هم رفته. میام ازت بنویسم، یه برگ نعنا میفته روی شونه‌م. میام بهت فکر کنم، یه بسته آدامس میفته توی سرم. تو باعث شدی تک‌تکِ برگ‌های نعنا رو از توی سبزی جدا کنم. خونواده‌م ذائقه‌شون تغییر کرده. من نعنا می‌بینم گریه‌م می‌گیره، مامان نعنا می‌بینه میذارش واسه خرگوش همسایه‌مون.


به یاد  یاری، خوشا قطره اشکی 


+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان