شوت بودم که بازیِ بدی شووت شدم .

مثل یه فروشنده تازه‌کار، که بعد از یه مدتِ طولانی اولین مشتریِ مغازه‌ش اومده و با لبخند ازش استقبال کرده و حالا می‌ترسه اون فرد برگرده، پلاستیک طرحِ عصریخبندان رو بذاره روی شیشه سرد و بگه نمی‌خوادش. حتی بااینکه بالای سرش یه برگ آچهار چسبوندن «جنس فروخته شده پس گرفته نمی‌شود.» 

بعد فکر کن تو هروقت میگی «باید یه چیزی رو بهت بگم .. » چقدر خووب حسِ اون فروشنده رو درک می‌کنم. حتی بااینکه بالای سرم یه برگه آچار چسبوندم «من فروشنده نیستم. من تنهام.»

+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان