انگار قلبم آدامس نعنایی خورده. بعد یه لیوان آبه یخ دادی دستش. رفته تو فریزر. کناره بسته سبزی خورشتی. منتظره نزدیک سال تحویل بشه، بشینه کنارم. بگه خُب خانوم، ببینم اینجا چی داریم؟!
بعد دونه دونه آدمها رو بیاره بیرون. به نمونه کوچیک شده مامان و بابا و خواهرم نگاه کنم و بذارمشون بالای مجلس. این وسط، بعضی ها رو محترمانه بیرون میکنم. میگم جا نداریم. صندلی کمه. سرِ پا میمونن، پاهاشون خسته میشه. راه زیاده. کوو تا سیصد و شصت و پنج روز آینده؟
اصلا میگم میوه کم آوردیم، دخل و خرجمون بهم نمیخوره. بفرمائید تا سره فرصت.
بعد میشینم. زل میزنم به فرش. چک میکنم که هنوز هم، رنگِ زرشکی کنارِ کرمی نیست و بعد که سال نو شد. یه لبخند و یه بسم الله.
بعد دونه دونه آدمها رو بیاره بیرون. به نمونه کوچیک شده مامان و بابا و خواهرم نگاه کنم و بذارمشون بالای مجلس. این وسط، بعضی ها رو محترمانه بیرون میکنم. میگم جا نداریم. صندلی کمه. سرِ پا میمونن، پاهاشون خسته میشه. راه زیاده. کوو تا سیصد و شصت و پنج روز آینده؟
اصلا میگم میوه کم آوردیم، دخل و خرجمون بهم نمیخوره. بفرمائید تا سره فرصت.
بعد میشینم. زل میزنم به فرش. چک میکنم که هنوز هم، رنگِ زرشکی کنارِ کرمی نیست و بعد که سال نو شد. یه لبخند و یه بسم الله.
پ.ن: کور خوندی اگه فکر میکنی در موردت مینویسم. فقط .. سال نوت مبارک.
سال نوی شما هم مبارک.
29 اسفندِ 95
12:36 شب
سال نوی شما هم مبارک.
29 اسفندِ 95
12:36 شب