باور نکردی مهربان؟ دروغم کجا بوده؟ بینِ سیلِ خوشحالیهای تو؟ یا لابلای موجِ سونامیِ شادیِ من؟باور نکردی دیوانه؟ مشتم را باز کن. اگر حجمِ بودنش را توانستی لابلای خطوطی که بهم نمیرسند پیدا کنی، برای تو. برای آن دلِ غمگینت که وحشی شده و به هر چیزی چنگ میزند تا آرام بگیرد. باز هم باور نکردی گلِ من؟ پس بیا با هم آرزو کنیم، که صبح وقتی بیدار میشوم چند دست دیگر درآورده باشم .. شاید کفِ دستم، آرامشی .. خندهای .. چیزی بود.
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه میشوم . شاعرها و نویسندهها از همهچیز مینویسند . از همهچیز مینویسند و از نوشتنشان نان میخورند . من امّا فقط از تو مینویسم . فقط از تو مینویسم و با نوشتنام خون دل میخورم .
{ فرشید فرهادی }
atata.s@yahoo.com
{ فرشید فرهادی }
atata.s@yahoo.com