جاهایی که بخواهم ساکت باشم .. به حدی ارام میشوم که همه چیز بیفتد گردن من ..
دیروز گل قاشقی میگفت پیازچه گل نرگس را من دور انداخته ام .. بامبو میگفت راپورت اش را به مامان داده ام که قطره هفتگی اش را سریع بیرون تف میکند .. تو چی؟ گریه های پنهانی ات در امامزاده را بنداز گردن صدای بلند هق هقم که شنیدی ..