ای یار غلط کردی با یار دگر رفتی

میگم شاید شما حق داشتی .. جدی میگم! .. ما بیش از حد بهتون میچسبیدیم .. بیش از حد حواسمون بتون بود .. اصن یه بار اومدیم حواسمونو بدیم به حرفای مامان خانوم، دیدیم ای دلِ غافل! پیش شماست که .. شاید حق داشتین؛ چون در دل ما درخت مهربانی به چه ماند؟ به سرو بوستانی .. ولی شما چی؟ یه گلزارِ خزوونه دلتون .. هِی کاسه کاسه آب بده پای گُلارو .. سبز نشد که نشد .. پس به خاطر اینه که گلزار ندانستی در خار دگر رفتی؟
از اول میدونستیم نمیمونین .. فقط میخواستیم دیرتر باشه .. شما که حرفتُ با یه "بیا جدی باشیم" شروع میکردی، تموم توانمونو بکار میبردیم جدی نباشیم که شما هیچی نگی .. که هردفعه سرد میشدین زنگ میزدیم به گوشیتون ببینیم هنوز شمارمون سیوه؟ هستیم؟ اون قلب قرمزه نرفته؟ توو بلک لیست نیستیم خدابخواد؟ وویس هامون هنوز هست؟ بود که .. روز آخر هم بود که .. بازار مرا دیده بازار دگر رفتی؟ .. ما که شکلات خوردنمون کم شده بود .. ما که دارچین میجوشوندیم واستون .. ما که شیش گیاه خون ساز واستون گرفته بودیم .. ما که سرمه بادوم میزدیم .. چی شد پس؟
ای خویش پسندیده هین بار دگر رفتی؟ شعر به کنار .. انگار باعث میشه سربالاتر جواب بدین .. رو راست .. مردونه .. بی شوخی .. رفتین؟
+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان