بی محابا

منتظر موندن سخت نیست .. اینکه میدونم دو ساعت دیگه وقت خوردنِ عرق بومادرانِ خودش یه انتظار کشیدنه .. اینکه میدونم مهر سال دیگه سرنوشتم عوض میشه خودش انتظار کشیدنه .. اینکه میدونم زمستون امسال ممکنه برف بیاد خودش یجور انتظار کشیدنه .. ولی اینکه ندونی کِی قراره یه چیزی رو بدست بیاری انتظار کشیدن نیست .. رنج کشیدنه .. عینِ خودِ تاریکیه که به امیدِ بهشت باشی واسه بدست آوردنِ نداشته هات .. غصه که از بین نمیره .. میدونم .. فقط از لایه شاخیِ سطحِ پوستت میره تووی بافتِ پیوندیِ خونت .. بعد دوباره آروم آروم لایه به لایه میاد بالا لعنتی .. یه دفعه میبینی بیخِ گوشته لعنتی .. یه دفعه میبینی از زورش نمیتونی از جات بلند شی لعنتی .. یه دفعه میبینی .. وای لعنتی .. وای ..

چی بگم؟ دوست دارم سر خودم کلاه بذارم .. دوست دارم خدا بهم مرخصی بده .. منشیش زنگ بزنه خونه بگه خانوم شما عین چی بدبختی کشیدی این مدت، عین چی حالت بد بود .. والام منم دلم برات کباب شد، بیا برو یه گوشه یه مدت کز کن ..

میرفتی کز میکردی .. نه صدایی .. نه غذایی .. نه هوایی .. نه فیلمی .. نه حتی تو .. نه حتی خودم .. نه حتی فکرم .. فکر به اینکه دلم میخواد چی بشم .. فکر به اینکه چی نبودم .. چی نیستم .. فکر به اینکه چی شده .. چی هست .. چرا اصلا؟!

من به ساعت برنارد اعتقاد دارم .. واقعا دارم ..

پنجاه سال پیش یکی زمان رو نگه داشت و از اون روز تا حالا هر روز توو گوشم آیه یاس خوند وگرنه این همه دلتنگی از کجاست خدا؟ از کجاست؟

+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان