شاید تیتر روزنامه هم شد ..

جلوی غریبه اشک ریختن، چیزی نبود که اتتظارشو داشته باشم .. نه واقعا نبود .. پیش خودم گفتم حالا یه چیزی میگم، اون هم سوال نمیپرسه رد میشه میره دیگه .. ولی آدمها انگار از توو چشمامون میخونن .. "ازش نپرس ولی اگه بپرسی" رو توو چشم راستم نوشته بود و "یه ذره سبکتر میشه" رو توو چشم چپم .  "چون دوست داشت به یکی بگه" رو هیچ جا ننوشته بودن .. چون من فقط دوتا چشم دارم ولی اگه رودربایستی نداشتم، این حرفو بالا میاوردم .. 

خوب شد که یه سری چیزا رو سرم میشه نه؟ وگرنه الان زمین پر بود از حرفهای من .. یه وقت میدیدی توو بیست و سی میگن "سیل حرفهای دختری که آنها را بالا آورد، باعث خرابی شهرهای اطراف شد" .. مراقب باشید .. تا این حد خطرناک ..

+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان