گوش بی استخوان سندانی و رکابی و چکشی

اصلا وقتی بخوای با نیت حرف زدن بشینی پیش کسی، یه وزنه صدکیلویی میبندن به زبونت .. ولی وقتی همینجوری داری خیره نگاه میکنی به در اتاقت - که خواهرت صدبار گفته اینجوری خیره نشو به یه جا - دهنت باز میشه .. بام بام بام .. بعد برمیگردی طرف چپ رو نگاه میکنی .. دیواره .. طرف راست .. میزه ..
چه خوب شد که کسی نبود .. چه بد که واقعا کسی نیست ..
+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان