پنجاه و چهاردقیقه از روزی که باید برای تولدت یه کاری کرد، میگذره .. قرار بود برات یه پپرونی بخرم با یه شمع وسطش که نشد ..
خواستم اون گردنبند و گوشواره ترکمنها رو بخرم که نذاشتی .. یه سری کار بافت هم داشت در قالب تابلو که کلاسش به جیب من نمیخورد!
حتی نشد واست کیک خونگی پخت .. تویی که پارسال کیک پاندا رو گذاشتی روی میز و اصرار میکردی تقصیر شماها نیست که شبیه پاندا نشده ..
دوستت دارم حتی اگه ظرفهای صبحو نشوری و وسایلت هرکدوم یه طرف اتاق باشه .. حتی اگه ناهار رو بندازی گردن من و برنج خمیر شه ..
+ ده فروردین 97
#خواهرطور
خواستم اون گردنبند و گوشواره ترکمنها رو بخرم که نذاشتی .. یه سری کار بافت هم داشت در قالب تابلو که کلاسش به جیب من نمیخورد!
حتی نشد واست کیک خونگی پخت .. تویی که پارسال کیک پاندا رو گذاشتی روی میز و اصرار میکردی تقصیر شماها نیست که شبیه پاندا نشده ..
دوستت دارم حتی اگه ظرفهای صبحو نشوری و وسایلت هرکدوم یه طرف اتاق باشه .. حتی اگه ناهار رو بندازی گردن من و برنج خمیر شه ..
+ ده فروردین 97
#خواهرطور