"فکر میکردم این چیزایی که در مورد چشم یار و نرگس و غیره و غیره میگن، الکیه .. صرفا یه موضوعه واسه نوشتن .. ولی چشاتو که دیدم .. اون دو دریچه ی معصومیت و پاکی .. اون سیاهچاله های فضایی .. اون تیله های مشکی که خدا روشون بوسه زده از بس لبریز از آرامشن ..
میبینی؟ من قبلا یه کلمه هم نمیتونستم در مورد چشمات بگم .. چی شد یهو؟"
میبینی؟ من قبلا یه کلمه هم نمیتونستم در مورد چشمات بگم .. چی شد یهو؟"