دو تیم تجسس برای پیدا کردنت ..

تو گم نشدی. تو میخواستی گم بشی. میخواستی آدرس خونت یادت بره. شماره تلفن خونت یادت بره. بیارنت جلو در خونه، نگاهتو ازش بگیری و بگی غریبس. تو به طرز ناراحت کننده ای اصرار به گم شدن داشتی و من نقش پرستار یک بچه هفت ساله رو بازی میکنم. میدونی که؟ فردا براش روز مهمیه. جشن الفبا. وقت نبودن نیست. کی پیش میاد آدم برای اولین بار بتونه غصه رو بنویسه؟
+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان