من بخاطر تو فوتبال باز شدم. سر هیچ و پوچ دویدم و دویدم تا برسم به اون دروازه ای که محدودش با دو تا آجر معلوم شده بود وسط باغ آبا اجدادی شما. عقلم جلسات مشاوره ای زیادی رو برام گذاشته ولی تو از دیدن تلاش من برای رسیدن به علاقه های تو، حظ میکنی. گوربابای جلسه های مفتکیش.
من بخاطر تو یک ساعت تمام دویدم و خاکی شدم ولی تو حاضر نیستی با من تمرین رقص کنی. خنده ت میگیره. مسخرت میاد. فقط بشکن میزنی و منو نگاه میکنی.
اولین بازی شروع شد. ظرف بزرگ تخمه آفتابگردون و پاپ کرن رو گذاشتم روی میز و بهت اطمینان خاطر دادم که اگه پوست تخمه ها ریخت روی زمین اشکالی نداره؛ چون قراره خودت جمعشون کنی.
نیم ساعت گذشته بود از بازی .. دو روز هم از آخرین مسابقه ی آموزشیمون.
صدام زدی بیام بشینم پیشت. چشم چرخوندم بین بازیکن ها. رونالدو نبود. گفتم نمیخوام.
صدا قطع شد. اهمیتی ندادم. میدونستم فهمیدی ناراحتم. بیشتر اخمهامو کشیدم توو هم. گرامافون رو روشن کردی. یه صفحه رو گذاشتی. اومدی دستمو گرفتی. خودمو چسبوندم به مبل. محکمتر کشیدی. بلند شدم.
سعی میکردم نخندم. لپمو گاز گرفتم و گفتم "جاااام جهااانی چی شد آقای متعصب؟"
درحالیکه سعی میکردی به نحو احسنت برقصی گفتی "جام جهانی چشاته که فلن دلخوره."
من بخاطر تو یک ساعت تمام دویدم و خاکی شدم ولی تو حاضر نیستی با من تمرین رقص کنی. خنده ت میگیره. مسخرت میاد. فقط بشکن میزنی و منو نگاه میکنی.
اولین بازی شروع شد. ظرف بزرگ تخمه آفتابگردون و پاپ کرن رو گذاشتم روی میز و بهت اطمینان خاطر دادم که اگه پوست تخمه ها ریخت روی زمین اشکالی نداره؛ چون قراره خودت جمعشون کنی.
نیم ساعت گذشته بود از بازی .. دو روز هم از آخرین مسابقه ی آموزشیمون.
صدام زدی بیام بشینم پیشت. چشم چرخوندم بین بازیکن ها. رونالدو نبود. گفتم نمیخوام.
صدا قطع شد. اهمیتی ندادم. میدونستم فهمیدی ناراحتم. بیشتر اخمهامو کشیدم توو هم. گرامافون رو روشن کردی. یه صفحه رو گذاشتی. اومدی دستمو گرفتی. خودمو چسبوندم به مبل. محکمتر کشیدی. بلند شدم.
سعی میکردم نخندم. لپمو گاز گرفتم و گفتم "جاااام جهااانی چی شد آقای متعصب؟"
درحالیکه سعی میکردی به نحو احسنت برقصی گفتی "جام جهانی چشاته که فلن دلخوره."
+ چالش رادیوبلاگیها