ریحان با حرص گفت "تو دیگه چه جونوری هستی؟" .. نمیدونم ریحان .. شاید از اون جونورهای زیربارون مونده ی پاییز که چندتا برگ خیس زرد به پشت گوششون چسبیده .. یخ کرده دنبال خونه ای میگرده تا اشنا باشه .. زل میزنه به آدما که یه لبخند اشنا ببینه .. ولی نهایتا کنار خیابون .. ترجیحا زیر یکی از همون بارونا، سینه پهلو میکنه و میمیره ..
راستی ریحان همه جونورا سینه پهلو میکنن دیگه؟
راستی ریحان همه جونورا سینه پهلو میکنن دیگه؟