دست از شب و روز گریه بردار گلم

مریم به حرفت گوش ندادم. شنیدم چی میگی ها. منتهی وقتی کلمه‌ها با عزت و احترام وارد گوشم میشدن، دور از چشم من مینداختن‌شون دور همون لحظه‌. عصبانی نشو. می‌دونی از عصبانی شدنت می‌ترسم‌‌‌.
یادم میاد همون لحظه‌ای که داشتی میگفتی "ببین خر نشی ها" .. قلبم سینه‌ش رو ستبر کرد و با یه نگاه مصمم بهم اطمینان داد که خر شدنی در کار نیست.
یا بعدش که گفتی "تو عاشق شی، دیگه نمیشه کاری برات کرد" مامان داشت میگفت چایی دم کنم با دارچین و دوتا دونه از اون هل هایی که مامانی سوغاتی آورده از مشهد. نفهمیدم چی گفتی کلا.
پنجره باز بود و باد زد زیر برگه‌های طرح خرگوش و صورت اسب و گوزنِ نصفه کاره. انقدر سریع پریدم بگیرمشون که نشنیدم گفتی "کلا نزدیکش نباش که درگیرش نشی زیاد".
مریم همون لحظه که دیدمش و وایسادم و پرسید "الان شبه نه؟" و من که داشتم از گرمای آفتاب عرق می‌ریختم گفتم "آره" .. فهمیدم که اگه به جای دوتا هل، سه تا می‌نداختم یا طرح گوزنِ نصفه اگه میفتاد تووی حیاط .. چیز خاصی هم نمیشد فقط کاش به حرفت گوش کرده بودم.
+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان