اندوهِ چشمهای منتظر را فقط آجیلهای دستنخورده میفهمند ..
+
تابحال شده با بغض شکلات بخوری که فقط .. تمام شود؟!
پ.ن: لعنت ب 13بدر ..
پ.ن: شاید آدرس وبم را تغییر دادم .. شاید ..
دنیل برای زنی که چند میز آنطرفتر نشسته بود چشمک زد و به مخاطبش در آنطرف خط گفت: به نظرت یه آدم عوضی چه شکلیه عشق من؟
ورونیکا لاکِ قرمزِ دست راستش را فوت کرد .. گوشی تلفن را بین سر و کتف سمت چپاش گرفت و گفت: راستش رو بخوای .. قیافهات رو یادم نیست ..
برایم خط و نشان کشیدی .. مثل جادهای که برای راننده مستاش ..
پ.ن: با آرزوی سالی بدونِ غم .. ممنون از تبریکهاتون ..
جیغ بزن .. توی تونل .. همراه کلی آدمِ دیگه .. حسِ خوبِ جادههای شمالِ ..
پ.ن: 26 اسنفد 94
پ.ن2: موقتی ..
وقتی توانستی از فکر اینکه لباس عیدش چه رنگیست، بیرون بیایی .. یعنی فراموشش کرده ای ..
ممکن است دیشب دستِ پسرهمسایهمان سوخته باشد .. ممکن است با صدای بلندِ نارنجکها، گنجشکهای محلمهمان سکته کرده و تنِ گرمشان روی آسفالت افتاده باشد .. ممکن است دیشب ساعت هشت که در خیابان دعوا شد، چهارشنبه سوری به کامِ آن چندنفر زهر شده باشد .. این امکان هم وجود دارد که خیلیها دیشب از روی آتش پریده باشند با گفتنِ همان دو جملهی زیبا که هیچوقت نفهمیدم کدام اول است .. / زردی تو از من ، سرخی من از تو یا زردی من از تو ../ ممکن است دیشب به خیلیها خوش گذشته باشد ولی دیشب برای من شبی معولی بود .. برای دیدن خندوانه شاد بودم .. برای بابا که دعوا را فیصله داده بود، چای ریختم .. کتاب خواندم و خوابیدم .. ممکن بود دیشب شب خوبی برایم باشد .. دیشب شب خوبی برایم نبود ..
چنین گفت زرتشت: که بسوزانید بدی را در آتش، تا زِ آتش برون آید نیکی ..
خوبیِ سال نو اینه که بزرگترها میگن "همه رو ببخش" و تو لبخند میزنی و یادت میاد که چه کسیها رو ..
نباید هیچوقت ..
ببخشی!
{ فرشید فرهادی }
atata.s@yahoo.com