524اُمین

گاهی لازم است یقه خودت را بگیری و بگویی: سرت بکار خودت باشد دختر .. ظرفهای ظهر را هم نشسته‌ای!


+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

523اُمین

اندوهِ چشم‌های منتظر را فقط آجیل‌های دست‌نخورده می‌فهمند ..

+

تابحال شده با بغض شکلات بخوری که فقط .. تمام شود؟!


پ.ن: لعنت ب 13بدر ..

پ.ن: شاید آدرس وبم را تغییر دادم .. شاید ..

+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی

521اُمین

دنیل برای زنی که چند میز آن‌طرف‌تر نشسته بود چشمک زد و به مخاطبش در آن‌طرف خط گفت: به نظرت یه آدم عوضی چه شکلیه عشق من؟

ورونیکا لاکِ قرمزِ دست راستش را فوت کرد .. گوشی تلفن را بین سر و کتف سمت چپ‌اش گرفت و گفت: راستش رو بخوای .. قیافه‌ات رو یادم نیست ..

+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

520اُمین

برایم خط و نشان کشیدی .. مثل جاده‌ای که برای راننده مست‌اش ..


پ.ن: با آرزوی سالی بدونِ غم .. ممنون از تبریکهاتون ..

+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

519اُمین


جیغ بزن .. توی تونل .. همراه کلی آدمِ دیگه .. حسِ خوبِ جاده‌های شمالِ ..


پ.ن: 26 اسنفد 94

پ.ن2: موقتی ..

+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

سالِ نو مبارکتان / 518اُمین

یا تو می‌مانی و بهار می‌شود .. یا می‌روی و لباس عیدم را میزنم به دیوار مهربانی که هیچ بهاری را بی تو نمی‌خوانم .. 


پ.ن: دعایمان کنید کنار سیبِ سرخِ هفت سین‌تان ..
+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

517اُمین

وقتی توانستی از فکر اینکه لباس عیدش چه رنگی‌ست، بیرون بیایی .. یعنی فراموشش کرده ای .. 


+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

516اُمین

ممکن است دیشب دستِ پسرهمسایه‌مان سوخته باشد .. ممکن است با صدای بلندِ نارنجکها، گنجشکهای محلمه‌مان سکته کرده  و تنِ گرمشان روی آسفالت افتاده باشد .. ممکن است دیشب ساعت هشت که در خیابان دعوا شد، چهارشنبه سوری به کامِ آن چندنفر زهر شده باشد .. این امکان هم وجود دارد که خیلی‌ها دیشب از روی آتش پریده باشند با گفتنِ همان دو جمله‌ی زیبا که هیچوقت نفهمیدم کدام اول است .. / زردی تو از من ، سرخی من از تو  یا زردی من از تو ../  ممکن است دیشب به خیلی‌ها خوش گذشته باشد ولی دیشب برای من شبی معولی بود .. برای دیدن خندوانه شاد بودم .. برای بابا که دعوا را فیصله داده بود، چای ریختم .. کتاب خواندم و خوابیدم .. ممکن بود دیشب شب خوبی برایم باشد .. دیشب شب خوبی برایم نبود ..

 

چنین گفت زرتشت: که بسوزانید بدی را در آتش، تا زِ آتش برون آید نیکی ..

+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی

514اُمین

با سُم‌هایش چشم‌های خیس و سرخِ آدم را لگد کرد و سری به طرف گله‌شان تکان داد .. با هر حرکتشان صدای زنگوله در می‌آمد و گوش آدم را سوراخ می‌کرد .. با عبور هر کدام، از چشمهایش آنها را می‌شمرد و هر دقیقه مردمک‌هایش له می‌شد .. مادرش داخل اتاق آمد و به فرزندش نگاه کرد که با گذرِ هر گوسفند چشم‌هایش پر از اشکِ درد میشد و گفت "تو هنوز نخوابیدی؟!"
+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

513اُمین

خوبیِ سال نو اینه که بزرگترها میگن "همه رو ببخش" و تو لبخند می‌زنی و یادت میاد که چه کسی‌ها رو ..

نباید هیچوقت ..

ببخشی!

+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان