460اُمین

ابهتت را با پیشبند آشپزخانه از بین نمی بردی .. مردانه لباست خیس و کفی میشد .. از کارها و حرفهای من حرص نمی خوردی .. ناجوانمردانه قرصهای اعصابت عوض میشد .. وقت قهرها پیش چشمم تو نمی مردی .. هر روز صبح بالشت خیسم هی عوض میشد .. مرد خوبی بودی و هستی.. نمی دانم .. بعد رفتنت هر روز یک زن منهدم میشد ..

پ.ن: یه تلخیه بی پایان رو به تولد دوباره ست .. شکر رو سرریز کن کافه من ..

پ.ن2: میان رفتن و برگشتم اختیار تو را بود
تو نامُرادیِ من اختیار کردی و رفتی ..



+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

459اُمین

ناتا تو هم وقتی عصبانی هستی رُژِ جیغ می‌زنی؟


+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

457اُمین

نمی‌فهمی چکار کردم ک او را نگهش دارم ..

من این مردِ اخمو را خیــلی دوستش دارم !


+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

456اُمین

باید دلت برای من می‌سوخت وقتی که خودآزاری هایم را می‌دیدی ..

باید دلت برای من کباب میشد همان وقت ک می‌دیدم آنلاین شده‌ای و به آب ، آتش ، خاک و تمام عنصرهای جدول مندلیف می‌زدم  و برایت تکست می‌فرستادم و جوابم را نمی‌دادی ..

باید دلت برای من می‌گرفت وقتی هرکاری می‌کردم تا خوشحال باشی ..

باید دلت برای من جزغاله می‌شد وقتی کیک تولدت را مقابلت قرار دادم و نگاهت پیِ من نبود ..

باید دلت ..

باید دلت این وسط یک کاری می‌کرد .. 


پ.ن: نصف شب ها آنی اما خب چرا ؟! / با همین پرسش هلاکم می کنی 

نصف شب... با کی ولش کن بگذریم / تا که می پرسم بلاکم می کنی ! 



+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

455اُمین

روی مبل نشست و خیره شد به قاب عکس روی دیوار ..

ــ می‌دونی ک اگه نمی‌رفتی سعی می‌کردم کمتر عصبانیت کنم؟

سعی می‌کردم غذاهام خوشمزه تر باشه تا با اخم بلند نشی بری چلوکباب بگیری؟

سعی می‌کردم کمتر به گلها برسم، اصلا اجازه بدم تا خشک بشن که هوار نکشی سرم "این قرتی بازیها چیه؟"

سعی می‌کردم یه لباس شبِ مشکیِ تنگ بخرم تا مسخِ زن هالیوودیِ فیلم اون شب زمستونی نشی ..

سعی می‌کردم صبحها زودتر بلند بشم تا برات املت درست کنم .. از همونهایی که دوست داشتی، یکم سوخته باشه!

سعی می‌کردم برای خودم هیچی نخرم تا بخاطر تموم شدنِ عطرت با من قهر نکنی ..

سعی می‌کردم موقع پختن غذا، توی آشپزخونه نباشم که موقع بستنِ کرواتت، سرت رو برگردونی ..

سعی می‌کردم یاد بگیرم چجوری باید بدون صدا گریه کرد .. مثل نازی! اونم بلده ..

می‌دونی اگه نمی‌رفتی الان چقدر خوشبخت بودیم؟

می‌دونی دارم دیوونه میشم؟ چون هیچوقت نبودی؟


+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

454اُمین

+ مواظب چشمات باش ..

ــ هستم ..

+ می‌ترسم که نباشی .. یادمه اون موقع‌ها، هر چیزی رو که من دوست داشتم داغون می‌کردی !

ــ میشه بهش گفت لج کردن!

+ می‌تونم بهش بگم دوست داشتن؟؟


+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

453اُمین

+ مامان بهش نگو من اینجام ..

و بعد از رسیدنِ همبازی، درحالیکه دامن / چادر مادر در دستمان فشرده میشد و پاهای تپل از زیر دامن / چادر مشخص بود فریاد می‌زدیم: سینا من اینجا نیستم ..


پ.ن: قشنگ‌ترین دیالوگ‌های بچگی ..


+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

451اُمین

یه گوسفند داشت اون وسط "چرا" می کرد .. یه گاو مدام میگفت "ما" ..
+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

450اُمین

- نگرانتم ..
+ هه .. اینکه نامزد کنم از لج تو؟
- نه .. اینکه دیگه تو عکسهات نمی خندی ک بخوای ب من بفهمونی حالت بدون من هم خوشه .. این منو می ترسونه سارا ..

پ.ن: فیلمی ک هیچوقت نمی سازنش ..

+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

449اُمین

حواست ب من باشه .. برای ساعت قرصهام .. برای سردرد و میگرنم .. برای سرگیجه هام .. برای وقتایی ک یه آهنگ می شنوم و گریه ام می گیره .. برای وقتایی ک عصبانیم و هیچی نمیگم .. وقتایی ک هیچ اعتراضی نمی کنم .. وقتایی ک گریه می کنم و بعدش، سریع خوابم می گیره ..
از اون سره شهر حواست ب من باشه .. از اون اتاق مشکی - سفیدت .. درحالیکه روی مبل لم دادی و صدسال تنهایی رو مرور می کنی، حواست ب من باشه ..
وقتی ک انار دون می کنی برای مادر عزیزتر از جونت، حواست ب من باشه ..
وقتی ک موز رو توی مخلوط کن می ریزی و ظرف شیر رو توش خالی می کنی .. وقتی ک از دکه سر خیابون، روزنامه می خری و توی بالکن صفحه حوادث می خونی و بقول خودت، همیشه دنبال یه خبری ک چشمهای مشکی یه دختر، کل شهرو دیوونه کرده .. وقتی ک صورتت رو جمع کردی از دیدن غذایی ک دوستش نداری .. وقتی ک دولپی داری کیک شکلاتی دست پخت مامان رو می خوری .. وقتی ک قارچ ها رو ب سیخ کردی و کبابشون می کنی .. وقتی ک راه میری .. سیگار می کشی .. موهاتو ژل می زنی .. کت اسپرت خاکستریت رو با پیرهن مشکیت ست می کنی .. وقتی ک خم شدی جلوی ماشین سفیدت و زل زدی ب سپرش ک خورد ب ماشین جلویی و همیشه تقصیر من بود چون حواست از نگاهم پرت نمیشد .. وقتی ک نوشابه بی رنگ رو ب یاد من می خری .. وقتی ک پوزخند می زنی و یادت میاد ک از این حرکتت لجم می گرفت .. وقتی ک اخم می کنی .. رستاک گوش میدی .. برف پاک کن ماشینت رو روشن می کنی .. وقتی برف میاد .. وقتی ب پسر جوون میگی یه بسته سیگاربهمن بهت بده .. حتی وقتی ک توی باشگاه، جلوی آینه فیگور می گیری .. حواست ب من باشه ..

+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان