باید دلت برای من میسوخت وقتی که خودآزاری هایم را میدیدی ..
باید دلت برای من کباب میشد همان وقت ک میدیدم آنلاین شدهای و به آب ، آتش ، خاک و تمام عنصرهای جدول مندلیف میزدم و برایت تکست میفرستادم و جوابم را نمیدادی ..
باید دلت برای من میگرفت وقتی هرکاری میکردم تا خوشحال باشی ..
باید دلت برای من جزغاله میشد وقتی کیک تولدت را مقابلت قرار دادم و نگاهت پیِ من نبود ..
باید دلت ..
باید دلت این وسط یک کاری میکرد ..
پ.ن: نصف شب ها آنی اما خب چرا ؟! / با همین پرسش هلاکم می کنی
نصف شب... با کی ولش کن بگذریم / تا که می پرسم بلاکم می کنی !
روی مبل نشست و خیره شد به قاب عکس روی دیوار ..
ــ میدونی ک اگه نمیرفتی سعی میکردم کمتر عصبانیت کنم؟
سعی میکردم غذاهام خوشمزه تر باشه تا با اخم بلند نشی بری چلوکباب بگیری؟
سعی میکردم کمتر به گلها برسم، اصلا اجازه بدم تا خشک بشن که هوار نکشی سرم "این قرتی بازیها چیه؟"
سعی میکردم یه لباس شبِ مشکیِ تنگ بخرم تا مسخِ زن هالیوودیِ فیلم اون شب زمستونی نشی ..
سعی میکردم صبحها زودتر بلند بشم تا برات املت درست کنم .. از همونهایی که دوست داشتی، یکم سوخته باشه!
سعی میکردم برای خودم هیچی نخرم تا بخاطر تموم شدنِ عطرت با من قهر نکنی ..
سعی میکردم موقع پختن غذا، توی آشپزخونه نباشم که موقع بستنِ کرواتت، سرت رو برگردونی ..
سعی میکردم یاد بگیرم چجوری باید بدون صدا گریه کرد .. مثل نازی! اونم بلده ..
میدونی اگه نمیرفتی الان چقدر خوشبخت بودیم؟
میدونی دارم دیوونه میشم؟ چون هیچوقت نبودی؟
+ مواظب چشمات باش ..
ــ هستم ..
+ میترسم که نباشی .. یادمه اون موقعها، هر چیزی رو که من دوست داشتم داغون میکردی !
ــ میشه بهش گفت لج کردن!
+ میتونم بهش بگم دوست داشتن؟؟
+ مامان بهش نگو من اینجام ..
و بعد از رسیدنِ همبازی، درحالیکه دامن / چادر مادر در دستمان فشرده میشد و پاهای تپل از زیر دامن / چادر مشخص بود فریاد میزدیم: سینا من اینجا نیستم ..
پ.ن: قشنگترین دیالوگهای بچگی ..
+ هه .. اینکه نامزد کنم از لج تو؟
- نه .. اینکه دیگه تو عکسهات نمی خندی ک بخوای ب من بفهمونی حالت بدون من هم خوشه .. این منو می ترسونه سارا ..
پ.ن: فیلمی ک هیچوقت نمی سازنش ..
{ فرشید فرهادی }
atata.s@yahoo.com