427اُمین

ناتانائیل .. یادته از پیازچه بعنوان نِی استفاده می‌کردیم و طعم سبزیِ آب‌کِش شده قاطیِ برنج زعفرونی میشد؟ .. یادته نمک می‌ریختیم توی نوشابه ک گازش بره؟ .. یادته پلاستیکِ قاشق‌چنگالهای رستوران رو باد می‌کردیم؟ .. یادته توی مهمونی‌ها، تموم کفش‌های پاشنه بلند رو امتحان می‌کردیم؟ .. یادته چادر مامان رو سرمون می‌کردیم و از پشت روی زمین کشیده میشد؟ .. یادته لُپ‌لُپ هارو؟ .. یادته بالشت‌ای رو که می‌ذاشتیم روی طنابِ آویزون از درخت و میشد تاب و نشیمنگاهمون سرویس؟ .. ناتا .. یادته سر کشیدن لیواغ دوغ رو و درست شدن سیبیل؟ یادته چقدر پسرا ذوق می‌کردن ک با اینکار مرد شدن؟ .. چقدر دورن اون روزا ..


+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
خانومی ...
۲۷ آذر ۹۴ , ۱۳:۵۹
منم یادمه .همه ش رو ...

پاسخ :

چه خوب :)
اسطوخودوس سبز :))
۲۷ آذر ۹۴ , ۲۲:۲۶
چقد دورن :)
مهتاب .ب
۳۰ آذر ۹۴ , ۱۷:۳۲
خیلی دور !
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان