تو گم نشدی. تو میخواستی گم بشی. میخواستی آدرس خونت یادت بره. شماره تلفن خونت یادت بره. بیارنت جلو در خونه، نگاهتو ازش بگیری و بگی غریبس. تو به طرز ناراحت کننده ای اصرار به گم شدن داشتی و من نقش پرستار یک بچه هفت ساله رو بازی میکنم. میدونی که؟ فردا براش روز مهمیه. جشن الفبا. وقت نبودن نیست. کی پیش میاد آدم برای اولین بار بتونه غصه رو بنویسه؟
.

من نه شاعرم نه نویسنده . نه میشوم . شاعرها و نویسندهها از همهچیز مینویسند . از همهچیز مینویسند و از نوشتنشان نان میخورند . من امّا فقط از تو مینویسم . فقط از تو مینویسم و با نوشتنام خون دل میخورم .
{ فرشید فرهادی }
atata.s@yahoo.com
{ فرشید فرهادی }
atata.s@yahoo.com