از وقتی موهاشو کوتاه کرده / یه آشوبی تو دلم به پا کرده ..
هِی از خودم میپرسم .. واقعا / اون عوضی با احساسش چیکار کرده؟
از وقتی موهاشو کوتاه کرده / یه آشوبی تو دلم به پا کرده ..
هِی از خودم میپرسم .. واقعا / اون عوضی با احساسش چیکار کرده؟
ــ میدونی لعیا؟ خیلی احمقانه است ..
+ چرا میخندی دیوونه؟
ــ به حالِ خودم میخندم خَره! .. آخه .. من خیلی احمقم .. یا شایدم ، خیلی تنها .. وقتی میبینم یکی دور و برم هست که همهجوره عالیه، دیوونه میشم .. خُل میشم .. وقتی کم محلی میکنه .. وقتی ضایع میکنه آدمو .. وقتی دخدرا رو آدم حساب نمیکنه .. میگم خُب، شاید با منم همینطوری باشه! .. دپرس میشم .. میگم خوب شاید من کمم .. بَدَم .. خوشگل نیستم و در کل ، ایدهآلِ آدم حسابیها نیستم .. نمیدونم چرا پاچهشون رو میگیرم؟! چون برای من نیستن؟! نمیدونم ..
+ آخه ..
ــ خفه شو بزار حرفمو بزنم عزیزم .. وقتی میبینم یه دختر که فقط رنگ و لعاب داره، دستشو دور بازوی گندهی یه بختبرگشته، حلقه کرده .. اعصابم میریزه بهم .. خلم نه؟! .. حس میکنم همه بهترینهای اطرافم باید واسه من باشن .. حالم خوب نیست لعیا ..
+ کجا میری دیوونه؟
ــ میتونی به اون دختری ک پشت سرت نشسته، بگی مردی ک کنارش نشسته رو بده به من؟ .. که فقط نگاهش کنم .. که فقط یه اخم کنه تا بفهمم یه کودن پیدا میشه ک غیرتی بشه واسم؟ .. که منو برسونه خونه و تا نرفتم تو، دور نشه از کوچمون؟ میتونی اینارو بگی لعیا؟
+ نه ..
ــ پس خداحافظ .. نمیتونم بمونم ..
پ.ن: فیلمی ک هرگز ساخته نشد ..
پ.ن2: آیا شده از شدت دلتنگی و غصه
هی بغض کنی ،گریه کنی ، شعر بخوانی ؟
شاد بود موقع دیدنِ رقصِ سادهی مادر ، وقتِ تبلیغهای تلویزیونِ جهیزیه بیست و چهار سالِ پیشاش ..
پ.ن: تاکید بر شمعدونی بودنِ مادرها ..
پ.ن2: لوسی ..