من از کمند تو اول چو وحش برمیدم / کنون که انس گرفتم به تیغ بازنگردم

من برای گفتگوهایی که اتفاق نیفتاده بین‌مان هم، موضوع پیدا کرده ام
+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

تو به صد نغمه زبان بودی و دل‌ها همه گوش / چه شنفتی که زبان بستی و خود گوش شدی

دستم را محکم گرفته‌. رهایم نمی‌کند. ولی گرم نیست. چون خودت نیستی که من را چسبیده‌ای. خیالت است.
+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

بذار تموم شه.

قلبت مستطیل بود و وجود من دایره‌. نمیشد. نمی‌شود.
+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

عجب دنیای بی‌رحمی‌، دلم گیر است و دلگیرم

تو هم در جمع فرداشب هستی. برای دیدن دیگران، خیلی زود و برای دیدن تو خیلی دیر می‌گذرد.
+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

تکرارِ مکررات

نداشتنِ داشتنِ چیزی می‌شود نداشتنش
حول محیط این دایره دور میزنم و ندارمت
+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

ببین چه سرد و بی صدا ببین چه صاف و ساده ام / گلی که دوست داشتم به دست باد داده ام

من ذوق حرف زدن با تو را داشتم ولی سر جمع یک ربع بیشتر نماندی. رفتی و چشمم خشک شد به راهت. بوی عطرت را هم ببر اگر نمی‌خواهی بمانی.
+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

یه ایستگاه استراحت بین شکستهای زندگیم می‌خوام.

آخر همه‌ی قصه‌های من شده مثل هم. گریه می‌کنم و از چیزی که حتی تشکیل نشده بود هم، بیرون می‌کشم تن خسته ام را.
+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان