حس خوبی نیست.

صدای گریه‌ یه خانم پیچیده توی راهروی بین دو بخش.

احتمال زیاد مریضش زیر کد دووم نیاورده ..

این باعث شد یکم فکر کنم.

به حسی که آدم توی این لحظه‌ها بهش دست میده.

ندیدن کسی تا آخر عمرت چه حسی داره؟

اینکه وقتی چیزی پیش میاد، برای ثانیه‌ای فراموش کنی اون آدم دیگه نیست و پیش خودت بگی "از فلانی میتونم بپرسم".

اینکه دیگه نتونی صداش رو بشنوی و دیگه بعنوان تکیه گاهت نمی تونی روش حساب کنی.

جاش همیشه دور سفره ی مهمونی ها خالیه و براش بشقاب نمی‌ذاری.

هر چند سال یه بار، یکی از بین‌مون کم میشه و اون‌هایی که توی مهمونی ، جای دور سفره نشستن میرفتن توی آشپزخونه، اون موقع دیگه جا براشون هست.

چجوری زندگی منتقل میشه.

چجوری آدم چنگ میندازه که خودش رو نگه داره.

چقدر آدم میتونه سازگار باشه.

سوگ چقدر از پا میندازه آدم رو.

+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

من از کمند تو اول چو وحش برمیدم / کنون که انس گرفتم به تیغ بازنگردم

من برای گفتگوهایی که اتفاق نیفتاده بین‌مان هم، موضوع پیدا کرده ام
+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

تو به صد نغمه زبان بودی و دل‌ها همه گوش / چه شنفتی که زبان بستی و خود گوش شدی

دستم را محکم گرفته‌. رهایم نمی‌کند. ولی گرم نیست. چون خودت نیستی که من را چسبیده‌ای. خیالت است.
+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

بذار تموم شه.

قلبت مستطیل بود و وجود من دایره‌. نمیشد. نمی‌شود.
+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

عجب دنیای بی‌رحمی‌، دلم گیر است و دلگیرم

تو هم در جمع فرداشب هستی. برای دیدن دیگران، خیلی زود و برای دیدن تو خیلی دیر می‌گذرد.
+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

تکرارِ مکررات

نداشتنِ داشتنِ چیزی می‌شود نداشتنش
حول محیط این دایره دور میزنم و ندارمت
+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید

ببین چه سرد و بی صدا ببین چه صاف و ساده ام / گلی که دوست داشتم به دست باد داده ام

من ذوق حرف زدن با تو را داشتم ولی سر جمع یک ربع بیشتر نماندی. رفتی و چشمم خشک شد به راهت. بوی عطرت را هم ببر اگر نمی‌خواهی بمانی.
+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان