جناب خان! من بلد نیستم دامن کوتاه برایت بپوشم و جلویت غمزه بریزم که "هِی! منو نگاه کن!" .. من بلد نیستم ماتیک رو طوری روی لبهای معمولی ام بکشم که خوشگلترش کنه .. من بلد نیستم خط چشمم بکشم! چه برسه به اینکه به چشم هام حالت بدم و سگ دار اش کنم! ..من بلد نیستم با ناز و ادا بنشینم کنارت و برات چشم و ابرو بیام و قاپتو بدزدم .. من بلد نیستم صدامو نازک کنم و دلتو ببرم .. من حتی بلد نیستم که بهت بگم ازت خوشم میاد! .. من فقط بلدم با یه لباس معمولی بنشینم روی تختم و گوشیمو به دستم بگیرم و برات بنویسم .. من بلدم شبها خوابتو ببینم و ازت گله کنم .. من بلدم ترو اونطور ک خودم دوست دارم تصور کنم .. چهارشونه .. اخمو .. جدی .. با یه پوزخند روی لب .. قدبلند! .. کسی که وقتی دخترا می بیننش به تکاپو می افتن و دوست دارن دیده بشن .. من بلد نیستم بیام تو میدون و ترو از دست چندتا دختر بچه نجات بدم که دارن با نگاهشون قورتت میدن من فقط بلدم با حرص برگردم خونه و تمام شب رو گریه کنم که "شما حق نداشتین اونجوری نگاهش کنین!" .. ولی من بلدم برات کیک شکلاتی درست کنم! .. من بلدم طوری خونه داری کنم ک مامانی بهم افتخار کنه و بگه " این دختر مثل نداره!" بلدم طوری دخترونگی کنم ک مامانم بخونه "یه دختر دارم شاه نداره!" .. من بلد نیستم توی عروسی ها برقصم و دلبری کنم و از زور فعالیت شُر و شُر عرق بریزم! من بلدم بشینم پای فیلم های بچگیم و رقص بچگانه ام رو نگاه کنم که با دست های تپلم بشکن میزدم و "نا نای" می کردم! .. جناب خان! من بلدم شیطون باشم جوری ک از زور حرص زیر لب بگی "پدرصلواتی" .. یا انقدر سر به سرت بزارم ک هم خنده ات بگیره هم نتونی اخم نکنی! .. من بلدم بشینم پای حرفهات و دلداریت بدم .. من .. خیلی چیزها بلدم :)
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه میشوم . شاعرها و نویسندهها از همهچیز مینویسند . از همهچیز مینویسند و از نوشتنشان نان میخورند . من امّا فقط از تو مینویسم . فقط از تو مینویسم و با نوشتنام خون دل میخورم .
{ فرشید فرهادی }
atata.s@yahoo.com
{ فرشید فرهادی }
atata.s@yahoo.com