قبلا حس می کردم اگر آدمی وجود داشته باشه ک فقط گوش کند به حرفهایت ، بس است! نظری ندهد و فقط نگاهت کند .. فقط گوش کند تا تو خالی شوی .. بگویی بگویی بگویی .. حرفهایی را ک اگر بقیه می شنیدند میخواستند سرزنشت کنند یا چشم غره بروند یا .. خدا را چه دیدی؟! شاید توی دهانت می زدند! از همان حرفهای درِگوشی دخترانه .. از همان نگاه های پر رمز و راز پسرانه .. از همان حرفهایی ک بعدش یک بغض مردانه و دست کشیدن به ته ریش و دود کردن سیگار دارد .. از همان حرفهایی ک آخرش دانه های مروارید روان شده روی گونه ظریف زنانه دارد .. ولی امروز ، فقط دلم خواست حرف بزنم و جوابی بعدش باشد .. یک "هووم" یک "آها!" .. یا اصلا یک سرفه! حرفم ، درِگوشی نبود .. ولی جوابی نشنیدم .. گاهی آدمها زمانی از پیشمان میروند ک فکر میکنی اگر بودند چه میشد! یک تکیه گاه .. یک کسی ک گوش بدهد و حتی تو گوشی بزند! امیدوارم هیچوقت همین چیزی نخواهم .. در مورد عزیزانم ..
.

من نه شاعرم نه نویسنده . نه میشوم . شاعرها و نویسندهها از همهچیز مینویسند . از همهچیز مینویسند و از نوشتنشان نان میخورند . من امّا فقط از تو مینویسم . فقط از تو مینویسم و با نوشتنام خون دل میخورم .
{ فرشید فرهادی }
atata.s@yahoo.com
{ فرشید فرهادی }
atata.s@yahoo.com