می خواهی بد باشی، اصلا یک مدت نباشی .. یکهو چهره ی خندان نگین جلوی صورتت می آید .. می خواهی بد باشی و اخم کنی .. یکهو به قول فلانی "محبت های خرکی" فاطمه به یادت می آید .. همان محبتهایی ک از صدتا قربان صدقه بیشتر می چسبد و گاهی از نگاه های خیره جناب خان هم بیشتر! .. آخیش! این دفعه کسی بود ک به جناب خان سرتر باشد و مایه شادمانی است .. قبول کرده ام ک آدمها - بعضی هایشان - فقط در قلب ما جای دارند .. حالا پیش خودت میگویی "خسته نباشی با این تفکرت!" ولی پذیرفتن اینکه کسی تا آخر عمرش نخواهدت ، خیلی سخت است! برای همین روزها با شمعدانی جوک میگوییم و به ریش نداشته دنیا میخندیم! .. با حسن یوسف چهاربرگ بازی میکنیم و گاهی هم تقلب! .. روی سر و کولِ قاب عکس اخموی بعضی ها می پریم .. و خیلی هارا ک انگشت به دهان ، دیوانه بازی هایمان را نگاه میکنند، مسخره میکنیم .. آره عزیز من! یک بانو می تواند خوب باشد .. اگر "بگذارید!" .. اگر "بگذارند" ..
پ.ن: یک جمله از آقای قنبرلو:
اگه من خیلی بدم حرفی نیست! تو به اندازه کافی خوبی ..