تولدت مبارک .. با خیلی روز تاخیر!! .. روز تولدت خواستم قید همه چیز را بزنم و کادویت را برایت بیاورم ولی به قول مامان "جواب مردمو کی میده؟" .. مردم؟ یعنی شما عاشق نمی شوید؟ .. آن روز کنارت نبودم ... یعنی، بهتر است بگویم که .. در هیچ کدام از تولدهایت حضور نداشته ام! .. برایت شعر تولدت مبارک نخواندم تا برای هزاران سال زنده باشی به امید اینکه دختر مو بلندی دوستت دارد که از قضا موهایش مشکی ست و موج دار .. اصلا نمی دانم که شمع فوت کردی؟ قبلش ، آرزو کردی؟ آرزویت چه بود؟! .. به جان عزیزت قسم اگر چیزی باشد که اذیتم کند .. قلمم را می گذارم روی میز .. و به شمعدانی می گویم تلفن را جواب ندهد! .. آه جناب خان .. کتابی که برایت گرفته بودم دارد خاک می خورد .. و مدام نِق می زند که چرا کسی نمی خواندش .. حوصله ندارم .. خودت جوابش را بده ..
پ.ن1: دیوانه ام! احساس هایی از غلط دارم
که گریه ام... که گریه ام... دارد فقط... دارم...
که شمع های روی کیکت خوب می دانند
که دوستم داری و خیلی دوستت دارم...
پ.ن2: خط زدمش چون .. مطمئن نیستم ..