قبول کن غم و آینده ی مقدر را ..

ــ چی شد؟

+ گفت دوستم نداره ..

ــ به درک! می خوابوندی تو گوشش .. میزدی تو دهنش .. حیثیتشو می بردی .. جیغ میزدی .. حالا .. ببینم! چیکار کردی؟!

ــ اومدم خونه ... گریه کردم ..


+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
Ali Salavati
۰۱ شهریور ۹۴ , ۱۸:۰۷

اینا نشون میده دختره حیا و شرافت داشته و آبروریزی نکرده...اما درایت نداشته...از کسی طلب محبت کرده که لیاقت دوست داشتن رو نداشته!!!

از کسی محبت خواسته که دخترا براش ملعبه دست بودن نه دوست و همراه واقعی!!!

پاسخ :

نمی دونم .. شاید .. این دیالوگ واقعی نبود .. حسی بود که توی اون لحظه داشتم ..
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان