بی معرفت ..

فکر کردی یادم میرود؟ فکر کردی فراموش می کنم؟ تو که نمی دانی همیشه ان لحظه را تصور می کنم که میان جیغ و دست و آهنگی ک پخش می شود، سمتت بیایم و کادویت را به دستت بدهم .. فقط من نبودم؟ همه بودند؟ اصلا تولد گرفتی؟ اووف .. یادم نمیرود جناب خان .. یک روز خودم برایت کیک درست می کنم .. شکلاتی .. رویش می نویسم .. جناب خان .. و آن روز به تو می گویم جناب خان .. تویی! و آن دم، مثل فیلمها آهنگی پخش شود .. جناب خان .. اهل اینجور آهنگها نیستی ولی .. با صدای مردانه ات .. زمزمه کن .. :


پ.ن:شاید از صورت خستم ، از این لحن غم آلودم

بفهمی من کیم امشب ، کجای زندگیت بودم


نمیخواستم بدونی تو چرا به گریه افتادم

اگر اصرار می کردم تورو از دست می دادم


منم اونکه تظاهر کرد نداره دیگه احساسی

شاید واسه همینم هست که دستامو نمی شناسی


منم اونکه ازت دوره ولی قهرش حقیقت نیست

که با تمومه دلتنگیش تولد تو دعوت نیست


پ.ن2: یکهو یاد تولدت افتادم .. کسی نبود نعش خسته ام را جمع کند ..


+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان