ــ عاشق شدم ولی نباید بزاریم آسمون بفهمه
+ چرا؟
ــ بارون میاد ..
+ خوبه که ..
نگاهی به پسر انداخت ..
ــ بارون رو دوست نداره ..
+ باران ..
ــ هیس! تا مدتی که عاشقشم اسممو صدا نکن ..
× یک همینطوریِ تلخ از اعماق ذهنم ..
پ.ن: نوشته ای از یک نویسنده محبوب:
یک سری حرفها را نمیزنی، مرورشان میکنی، لبخند میزنی ...
میگذاری همانجا بمانند! تا دوباره، به وقت نوشیدن چای، وقتی کتابت را بسته ای و به جائی توی سقف خیره شده ای دوباره برگردند و لبخند بنشانند روی لبت.