+ دیدی وقتی پفک میمونه توی هوای آزاد چقدر مزخرف میشه؟
_آره آره
+ اصلا مزه اش عینه چیزه میشه :|
_ آره آره :|
+ خب .. طبیعتا اگه دستت بدن نمی خوری همچین پفکیو نه؟
_ آره آره
+ خب منم چون می دونستم .. پفکتو خوردم :|
بخاطر یک بسته پفک :|
بریم ادامه مطلب ..
+ پیش اومده کلی چیز روقاطی کنید و یه مخلوط چندش آور و شبیه به استفراغ از آب در بیاد ولی به طرز خیلی مشکوکی، مزه اش فوق العاده باشه؟! :| ماست و پفک هم یکی از اون هاست :)) امتحانش کنید ..
+ سره کلاس بودیم .. دبیر عزیز و محترممون در حال سرکشی به میزها بود و اگه کسی مسئله رو حل نمی کرد .. تیکه ای بهش مینداخت که به ابدیت بپیونده طرف :| .. و همه مار در تلاش برای حفظ آبروی خود جلوی بقیه بودیم :| .. ک دبیرمون نزدیک یکی از میزها شد و گفت "نوشتی خانومی؟" .. قیافه ام مثل پوکرفیس شد .. بعد مثل کارتونها، صورتم سبز شد و حالت تهوع گرفتم و جا داره بگم که حرفهایی از قبیل "مرتیکه هیز .. جلف .. بیشعور .. بی تربیت" گفته شد .. همینطوری داشتم نگاهش می کردم و سر تکون می دادم که گفت "خانوم میری! میگم نوشتی؟" .. و تازه دوزاری مان افتاد که "خانوم میری" گفته نه "خانومی" :| .. ولی این وسط از زور خنده، میزها را همراه دوست اسگلمان گاز زده و خشنود گشته ایم که اسگل تر از ما نیست :))
+ در حال خر زدن بودیم که صدای مدیر آموزشگاه میخ کوبمان کرد "آقای شتری؟" .. اول قیافه مان بهت زده بود .. بعد کم کم نیشمان باز شد و در آخر از زور خنده روی کمر دوستمان می زدیم .. :| .. دوست عزیزمان پیشنهاد داد که برویم داخل راهرو و بلند بگوییم "آقای شتری" و اگه کسی جواب داد معلومه راست گفته .. ولی اگه کسی جواب نداد و شایع شدیم .. بریم گوشهامونو شتسشو بدیم :| .. و قبل از اجرای این نقشه حیثیت بَر و مزخرف، یکبار دیگه صداش کردن و شنیدیم "شوشتری .."
+ لحظه ای زیباتر از اعتراف معلمان به این نیست که "واقعا از پستون برنمیام" و فریاد سی دختر که به هوا می رود و چشمان بهت زده استاد و کف دستهایی که به نشانه پیروزی به هم کوبیده می شود :| . :)))
+ ماجرای زیر بعد از عید 94 نوشته شد و برای چندماهه پیشه .. یادش بخیر .. زمان فعلهارو تغییر ندادم:
خلاصه که اکیپمون داغون شد .. سر بچه بازی چندنفر .. نشسته بودم و فقط گوش میکردم و منتظر بودم که حرفهاش تموم بشه .. او هم فکر کرد من هیچی نمیگم شیر شده بود و هِی میگفت ..
آما! (عاشق این کلمه ام، با لهجه خوانده شود) اومد نفس بگیره ادامه حرفشو بگه که آبجیت که اینجانب باشه شروع کرد
"بسه دیگه!"
ینی انقدر لحنم جدی بود خودم ترسیدم ..نزدیک بود خودمم ساکت بشم خلاصع ساکت شدن و من هم سخنرانی کردم و وقتی رسیدم خونه زنگ زد عذرخواهی کرد .. حالا طرف دعواش اصلا من نبودم که .. یه لبخند محوی رو لبم بود موقع حرف زدن ..
خلاصه که مثلا من باید واسه امتحانا بخونم :| البته "مثلا" .. دوستم برگشته میگه "کِی بیام خونتون با من ریاضی و فیزیک کار کنی؟"
اصلا من این شکلی بودم .. :|
من اصلا پیشنهاد ندادم ک بیاد باهاش تمرین کنم این اولا .. دوما اون میخواد من باهاش تمرین کنم میگه کِی بیام خونتون خدایا .. این شادی هارو از ما نگیر..
امروز اختتامیه بود .. نمیدونستم اختتامیه چی!؟ فقط یکی از بچه ها گفت مراسم اختتامیه است .. یهو با خوشحالی گفتم "اختتامیه مدرسه!؟؟"
اصلا مگه داریم؟
ینی تا چند لحظه سکوت بود و بعد خنده بود که شلیک میشد .. خو تعطیلی دوست دارم .. ینی چی؟!
خلاصع فهمیدم ک اختتامیه مسابقات ورزشیِ درون مدرسه ای هستش (درون مدرسه ای!خخخخخخ) خودشون با خودشون بازی میکنن به خودشون مدال میدن ..
همه با هم .. دستها رو به آسمون .. من دعا میکنم شما بگید "آمین" .. خب بگید ! دعا کردم
فضا معنوی شد روم نمیشه دیگه حرف بزنم.. ولی میگم .. ولی با صدای آروم . شما گوشتونو بیارید جلو ک بشنوید!
رفتیم برای مراسم توی حیاط و یه آهنگی گذاشتن .. فقط به درد مجالسِ بی تربیتی میخورد.. فکر بد نکن .. منظورم مهمونی های شبانه خانوادگیه ..
من به اینکه مهمونی شبانه، خانوادگی نمیشه کار ندارم! مهم اینه ک شبیه ش بود
خلاصه یه ذره با اون آهنگه خندیدم .. بعد اسکیت سواران (اسکیت سواران خخخخخ مگه اسبه؟!) اومدن ..
دختره انگار سوارِ بنز بود :| یه ژستی گرفته بود .. از خنده ولو شده بودیم رو زمین .. بعد از اهدای مدال ها هم یکی از بچه ها گیر داده بود میخوام مدال طلا رو گاز بزم
حالا هرچی میگیم اینکارو نکن گوش نمیده که!آخرش هم نفهمیدم چیکار کرد
وای امروز آخر خنده بود .. بغیر از اون جر و بحثی ک بین دوستان داشتیم ..
+ سر کلاس نشسته بودیم (اوایل سال بود) ... از کانال کولر صدا میومد .. (ما طبقه سومیم) .. یکی از بچه ها پرسید صدای چیه؟
یکی گفت "گربه است"
یکی دیگه هم گفت"مگه گربه کوهنورده"
انقدر لحنش باحال بود که اصلا نمیشد جلوی خنده ات رو بگیری .. اصلا من نابود شدم از زور خنده
++ یادش بخیر .. دلم واسه دوستام تنگ شده ولی حیف ک دست زمانه مارو از هم جدا کرد :| ازم بعید بود همچین جمله ای :| حالم بد شد :| بدرود :)
پ.ن: روزهایی که میگفتم "هه" نمی دونستم واژه اش یه روزی انقدر شاخ میشه :| آی ام شاخ از وِری وقتِ بَک (من خیلی شاخم از خیلی وقت پیش:| )
پ.ن2: پیش اومده گوشیتونو کسی بی اجازه برداره و یهو ببینی توی دستشه و سکته بزنی .. به طرز وحشیانه به سمتش بری و با لبخند محجوبانه ای بگی "بده این عکس رو نشونت بدم" و چون بیش از 90 درصد این افراد فضولن، گوشیو میدن دستت و فرصت داری تا همه چیزووووووو پاک کنی :| .. از عکس نوشت های عاشقانه ای ک ممکنه بهت بگن "عاشقه" بگیـــــــر و بیا تا کلیپ هایی که بعضیا دوست ندارن و آهنگهای رپ :| .. و وقتی خیالت راحت شد .. یه عکس مزخرف نشونش بدی و زندگیتو بکنی :|