مثل قاب عکسی روی دیوار سفید و عریان یک گالری نقاشی می مانم .. عکسی با سبک اکسپرسیونیسم و اغراق هایی وصف نشدنی .. کاری به طرز قرار گرفتن رنگها ندارم .. تصویر این قاب مطمئنا دختری ست غرق در دنیای رنگهای تیره .. با موهای مشکین و تارهای بهم طنیده اش که کنج دیوار حقیقت جاخوش کرده و روزی جاروبرقی زنی خسته آنرا درون خودش می کشد .. از همان هایی که وقتی روبرویش می ایستی، دهنت برای گفتن دری وری های فلسفی باز نمی شود .. همان قاب عکسی که یک روز مرد غمگینی آنرا با خودش می برد .. در باران .. مرد رفت .. مرد در باران رفت .. مرد با قاب عکس رفت و تصمیم داشت تصویر درونش را خوشبخت کند ..
.

من نه شاعرم نه نویسنده . نه میشوم . شاعرها و نویسندهها از همهچیز مینویسند . از همهچیز مینویسند و از نوشتنشان نان میخورند . من امّا فقط از تو مینویسم . فقط از تو مینویسم و با نوشتنام خون دل میخورم .
{ فرشید فرهادی }
atata.s@yahoo.com
{ فرشید فرهادی }
atata.s@yahoo.com