یک روزی، هر دختری باید حرفهایش را به کسی بگوید .. باید انگشتهایت را از جلوی موهایت بکشی و ببری شان به سمت گردنت .. دور گردنت را لمس کنی .. و همانطور که سرانگشتهایت روی آن مانده، ابروهایت را بالا بدهی .. فکر کن .. آن موقع، خیلی فکر کن .. به اینکه اگر حرفت را بگویی نکند برود!! عوض شود .. ترکت کند .. یا اگر نگویی .. دیوانه نشوی ؟! دستهایت را آزاد کن .. گوشه دامن چهارخانه مشکی - قرمز ات را صاف کن .. لبهایت را خیس کن و آن موقع است که طعم ماتیکی که زده ای توی دهانت پخش می شود، ماتیک ات پاک شده .. اهمیت نده .. هنوز آماده نیستی بانو .. انگشت اشاره و شستت را ببر سمت انگشتری که دستانش را دور انگشت دیگرت حلقه کرده است .. در انگشت بچرخانش و خیره شو به گلهای قالی .. فکر کن .. به اینکه چه بگویی .. به سرفه هایش اهمیتی نده .. بگذار اصلا از سرفه بمیرد! تو .. باید فکر کنی .. و وقتی دیدی کاسه صبرش لبریز شده .. حرف ها را مزمزه کن.. طعم شیرین توت فرنگی زیر داندان هایت می رود و طعم خوش شکلات های شیری! .. که گفته عشق، توت فرنگی نیست؟! .. وقتی خوب مزمزه شان کردی .. کلمه اول را بگو .. گونه ات سرخ شده .. نگران نشو! عادی ست .. ادامه بده .. کلمه دوم را بگو .. گونه هایت مانند گدازه های آتشفشان شده .. فوران نکن .. ادامه بده .. کلمه سوم .. و از زور گرما گونه هایت منفجر می شود .. دختری با گونه های آش و لاش و سرخ به خاطر خونهای جمع شده .. خیره می شود به فرد مقابلش .. سه کلمه گفتی .. انگار جانت را گرفته اند! "منو .. دوست .. داری؟" .. آفرین بانو .. حالا در کیفت را باز کن .. ماتیک سرخت را بیرون بیاور .. بکش روی لبهایت .. غنچه شان کن .. زیبایی! .. خوب شد که اول نگفتی دوستش داری .. باور کن در مقابل بعضی مردها، باید مغرور بود و شاید .. در مقابل اکثرشان! ..

Ali Salavati
۱۶ شهریور ۹۴ , ۰۹:۴۴
دوستت دارم پریشان، شانـه میخواهی چه کار؟

۱۶ شهریور ۹۴ , ۰۹:۴۴
دوستت دارم پریشان، شانـه میخواهی چه کار؟
دام بگذاری اسیــرم، دانـــه میخواهی چه کار؟
شـرم را بگـــذار و یک آغــــــوش در من گریــــه کن
گریه کن پس شانهی مردانه میخواهی چه کار؟ (مهدی فرجی)
به نظر من داشتن غرور و تکبر برای هر دختری لازمه و من اسمش رو پررویی نمیزارم! به نظر من در مقابل همه مردها باید مغرور باشی نه پررو! حتی خود من!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
.

من نه شاعرم نه نویسنده . نه میشوم . شاعرها و نویسندهها از همهچیز مینویسند . از همهچیز مینویسند و از نوشتنشان نان میخورند . من امّا فقط از تو مینویسم . فقط از تو مینویسم و با نوشتنام خون دل میخورم .
{ فرشید فرهادی }
atata.s@yahoo.com
{ فرشید فرهادی }
atata.s@yahoo.com