تو شاه و او بی‌بی خانوم ..

دلخوشی‌ام این است که اسمم شده هم‌نامِ مدرسه و خیابان! .. و یکی از اسم‌های بکار رفته در آیه های کسی ک این روزها شدیدا حسن یوسف نیازمندش است .. دلم را خوش کرده ام به اینکه شاید به زور! ولی قرآن بخوانی و و بین آیه هایش آن دو درهِ سیاه و عمیق‌ات ثابت بماند بر اسمِ دختری ک کمی از زندگی‌ات را درگیر کرده .. شاید یک هزارم‌اش را!! .. دلم را خوش کرده ام به مدرسه‌ای ک شاید روزی مقابلش از ماشینت پیاده شوی .. دستِ دخترک تپل را بگیری .. دسته ای از موهایش را که رنگ موهایِ بانویت نیست، داخل مقنعه سفید رنگش کنی و بوسه بزنی بر لپ های نرم و سفیدش .. و چشمت بخورد به تابلوی آبی رنگِ نصب شده بالای در .. دخترک دستت را رها کند .. و چشمانت هنوز خیره است بر روی چند حرف از سی  و دو حروف الفبایی ک با ترکیبشان ترا عاشق نکردند و از فکر و خیالِ اینکه او کیست بیرون بیایی و دستی تکان دهی برای کودکی ک داد می‌زند .. 

خداحافظ بابا ..

5 آبان 94



+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان