می‌باره از چشم‌هام دیگه بارون خانوم ..

دلم برایت می‌سوزد مَرد .. دلم برایت کباب می‌شود وقتی می‌بینم گیرِ چنین دختری افتاده‌ای .. دلم برایت کباب برگ، غاز و هر کوفت و زهرمار دیگری می‌شود وقتی می‌بینم گیر افتاده‌ای .. درست وقتی ک باید بروی، می‌بینی ک نمی‌توانی! دلم برایت می‌سوزد وقتی ک می‌گویم برو .. اولین قدم را برمی‌داری .. روی پاشنه کفش‌ات می‌چرخی سمتم .. دستی به ته‌ریش ات می‌کشی و می‌گویی "من آخه به تو چی بگم؟" .. دلم برایت آتش می‌گیرد وقتی نامرد نیستی ک رهایم کنی تا به درد مشترک‌مان بمیرم .. دلم لِه می‌شود .. کمرش خم می‌شود وقتی ک می‌بیند انقدر برایت مهم شده‌ام و .. فکرش را هم نمی‌کردم! .. دلم می‌سوزد و کاری از دست بخش سوختگیِ بیمارستان دو خیابان آن طرف‌تر هم بر نمی‌آید .. دلم جزغاله شد وقتی ک روبروی دختری ایستادی ک عجیب زبان نفهم شده بود و اصرار داشت ک پاسوزش نشوی .. که برای هزارمین بار خواستم برگردی .. به زندگی عادی ات .. به زندگی بدون من‌ات .. به زندگیِ ساعت هشت از خواب بیدار شدن‌ات .. به زندگیِ سیگار نکشیدن‌ات .. به زندگیِ صورت شش تیغه‌ات .. به زندگیِ بی‌غم ات .. به زندگیِ بی آسمان‌ات! .. به زندگیِ بی کارت شارژت .. به زندگیِ متر نکردنِ خیابان‌ها بعد از دعوایمان .. به زندگیِ بی غصه‌ات .. برگردی و پا روی پا بی‌اندازی و کیف کنی .. ولی دلم برایت .. فراتر از حد سوختن رفت! .. دلم برایت شکست .. دلم جای تو شکست .. که انقدر مرد هستی .. که باید اسمت را در شاخه های درختِ خانواده خالی از مرد مان بنویسیم و یک خط قرمز زیر اسمت بکشیم که این مرد مهم است! خوب است! شاید در امتحان بیاید! و آمد .. آنقدر مهم بودی ک در امتحان خدا آمدی! .. کاش جزو حاشیه ها بودی .. جزو آن مطالبِ بیشتر بدانیمِ کتاب درسی .. جزو همان کادرهایی ک نگاهش هم نمی‌کردیم .. تا امروز خدا یک برگه جلویم نگذارد با یک سوال .. تا امروز بارم زندگی‌ام، تو نشوی .. مهم بودی! آنقدر مهم ک از شاخه‌های درخت خانواده‌مان بیرون پریدی و رفتی .. دلم بجای تو شکست .. وقتی ک چشم‌هایت جوشان بود و در هاله‌ای سرخ محو .. و زمزمه کردی .. به علی بسمه ..


+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان