340اُمین

یک شیرپاک خورده‌ای بیاید و یک نارنگی از این یخچالِ سامسونگ‌مان بردارد و پوست بکند .. شکل گُل کند .. پَرپَر جدا کند .. از وسط نصفشان کند .. اصلا هر غلطی ک می‌خواهد با آن تکه‌های نارنجی رنگ بکند مهم نیست .. فقط آن پوستِ سبز - نارنجی‌اش را بردارد و جلوی مردمک چشمانم از وسط، نصف‌اش کنند تا آن ذره‌های پرسوز و گداز برود ته چشمانم تا یک قطره اشک بریزد از این تیله‌های زمانِ کودکی‌مان ک هیچجوره خالی نمی‌شوند .. گاهی بُغض نداری .. اصلا دیگر برایت مهم نیست .. به درک ک فلان شد .. به اسفل‌السافلین ک بهمان شد .. فقط انگار تنت را گذاشته بودند محلِ ایستگاه‌های اتوبوسِ دورازه تهران تا همه از رویت رد شوند و تو بمانی و یک تنِ له و لورده و چشم‌هایی ک دیگر خشک شده بودند .. کویر بود؟ لوت؟ .. بیخیال! نارنگی داری؟


+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
چشم به راهم ...
۱۱ آذر ۹۴ , ۲۱:۱۷
چه عکس خوشگل و خوش مزه ای

پاسخ :

:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان