379اُمین

یه سری دخترا هستن .. فقط دوست دارن تیپ‌های مشکی بزنن .. به هیچکس اعتماد ندارن .. دیگه تو فکر یه سوار با اسب سفید نیستن .. تیپ های رنگی رو بچه‌بازی میدونن .. یه جا ساکت میشینن و به حرفهای بقیه گوش میدن .. یه آهنگو صدبار گوش میدن و باز از اول .. زود از کوره در میرن .. جواب‌هاشون نیش‌داره و کوتاه .. زود بغض میکنن ولی گریه نمیکنن .. در مورد عشق مینویسن، میخونن، بحث میکنن، نظر میدن ولی قبولش ندارن .. شدن سنگ صبور ولی هیچکس حرفاشونو گوش نمیده .. قلبشون درد می‌گیره و تنگ بودن لباسِ گشاد رو بهونه میکنن و زود از زیر نگاه مامانِ نگرون در میرن .. حوصله حرفهای عاشقونه توی فیلمها رو ندارن .. با دیدن عشق دوران کودکیشون، با نفرت رو برمیگردونن و ب حمقات خودشون میخندن .. قبلا خیلی دلسوز بودن .. ولی حالا دیدن اشکهای بقیه، دلشونو نمی‌لرزونه .. از شنیدن صدای گریه، استرس می‌گیرن .. از بچه‌های شیطون خوششون میاد ولی موقع روبرو شدن با اونا دستپاچه میشن .. بچه های کوچیک دوستشون دارن ولی زیاد نزدیکشون نمیرن .. این دخترا، آروم توی آشپزخونه وول می‌خورن و ادویه ها رو روی غذای توی قابلمه مسی میریزن و با دم‌کنیِ درست شده از پارچه‌های چند تیکه، برنج رو دم می‌ندازن .. پیاوز خوردمیکنن و اشک میریزن .. سیب‌زمینی سرخ میکنن و اشک میریزن .. شربت آبلیمو با زعفرون اعلا درست میکنن و اشک میریزن .. دلتنگی‌هاشونو میریزن توی ماشین ظرفشویی و زندگی میکنن .. زود عصبی میشن .. تیک دارن .. پاهاشونو موقع بی‌قراری، تکون میدن .. پوست لبشونو میجون .. بعضی وقتا زیادی ساکتن .. بعضی وقتا شلوغ .. ولی یهو ساکت میشن .. یهو شاکی میشن و کناره می‌گیرن از همه .. شهربازی نمیرن .. جیغ نمیزنن .. دنبال جلب توجه نیستن .. وبلاگ نویسن ولی نوشته‌های خودشونو قبول ندارن .. داستانهای عاشقونه بقیه براشون خنده داره .. زود بزرگ شدن .. خانوم شدن .. حسودن ولی به جاست .. لجبازی میکنن و خودشون هم میدونن ک طرف رو کلافه میکنن . حس میکنن ایده‌آل نیستن .. حس میکنن هرکاری هم کنن بالاخره هنوز هم یجای کار می‌لنگه .. اهل عکس گرفتن نیستن .. جدی‌ و مغرورن .. شوخ‌طبعی‌شون فقط ماله افراد خاصه .. زود قضاوت نمیکنن .. به خدا اعتقاد دارن .. از ممنوعه ها میترسن ولی اگه دوستشون داشته باشن، نه! .. عاشق شعرن .. عاشق بارون، نشستن توی ماشین، مسافرت هایی ک فقط توی جاده باشی، غذاهای خوشبو، نوشیدنی‌های خنک، نسکافه، لباس‌های نرم، آدمای مهربون، برف، راه رفتن روی شن، دیدن دریا، صدای شُرشُرِ آب .. و متنفرن از خوابیدن‌های زیادی ک وقتی بیدار میشی همه جا تاریکه .. متنفرن از تیکه‌های کوچیک و بزرگ .. از آدمهایی ک خودشونو بزرگ فرض میکنن .. از همه چیزای بد . از نامردی .. از موذی بازی! .. اهل لاک زدن نیستن .. اهل رژ لب نیستن .. اهل لباسهای رنگُ وارنگِ تنگ نیستن .. عاشقِ پیکسل و پرتره و کتاب‌ان .. عاشقِ کیف‌های فانتزی و گل‌های خوشگل .. عاشقِ بچه های تپلِ ناز .. این دخترا .. شبیه منن .. شبیه تو .. شبیه هرکی .. عجیب نیستن .. ولی نمیشه درکشون کرد و این ناراحتم می‌کنه ..


+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان