383اُمین

بعضیا، حالت رو درک نمیکنن .. ک همین { دختر خوب } ئه ک تازگیا واسه همه بد شده .. یه وقتایی یه چیزایی گفته واسه بهتر بودن بقیه .. حرفهایی رو ب بقیه نسبت نداده ولی بیشتر وقتا گفته تقصیر از من بود .. مثل خیلی وقتای دیگه .. این دختر خوبِ .. یا بدِ .. یا زشتِ .. خوشگلِ .. برگشته گفته ک فلانی! تقصیر من بود .. فلانی! من گفتم بریم .. فلانی! من گفتم بگیر .. فلانی! بخاطر دل من بود .. فلانی! باهاش مهربون باش .. فلانی! داد نزن .. فلانی! خسته شدم .. فلانی! بسه .. تمومش کن .. و امروز این دختر بدِ .. دوباره یه چیزی گفت .. می‌دونی؟ بعضی وقتا یادش میره ب بقیه بسپره ک خانوم / آقا من ب فلانی گفتم تقصیر از تو نبوده .. من گفتم ک اونکارو نکردم تا حرف تو خراب نشه .. تا دوباره تو بد نشی .. تا تو دوباره متهم نشی .. سوتی ندی! ..  این دختر بدِ .. خیلی وقتا وساطت کرده .. ب عهده گرفته خیلی چیزا رو .. پا در میونی کرده ولی این دختر بدِ .. می‌ترسه .. حرف نمی‌زنه .. فکر می‌کنه مثل همه دفعه‌های قبل ک خواست درستش کنه و بدتر شد، بازم بدتر کنه .. حرف نمی‌زنه .. گیج میشه .. دوست داره بقیه دست از سرش بردارن .. این دختر بدِ .. کُل کودهای باغبون رو ریخت پای شمعدونی و کاکتوس ولی ب باغبون نگفت .. گفت تموم کودها مال خودم بود، واسه چی بدم ب اونا؟ .. گلها لاغر نمیشن ولی حسن‌یوسف آب رفته! .. شاید داره توی طبیعت یه تغییراتی بوجود میاد! کی می‌دونه؟ .. این دختر بدِ .. امروز دامن توپ‌توپی‌اش رو پوشید و نشست روی مبل سبز رنگ و گفت .. 

ــ می‌دونی چرا می‌نویسم؟ می‌دونی چی شد ک نوشته‌هام پرطرفدار شد؟ می‌دونی چی شد ک بین اون همه آدم، من موفق شدم؟ چرا تخیلم انقدر قوی شد؟ چرا انشاهام 20 بود؟ چرا عاقل شدم و بقیه نفهم بودن؟ بزرگ شدم و دوستم بچه موند؟ چی شد ک من خواهانِ کتاب و شعر شدم و دوستم دنبال لاک‌ها رنگُ‌وارنگ؟ من اجتماعی شدم و پند دادم و دوستم صدبار زمین خورد و بلند نشد؟ چی شد ک هیچوقت بحث گذشته رو پیش نکشیدم و شما هر بار از گذشته گفتیُ گفتیُ گفتی و من گوش دادم؟ چی شد ک هیچوقت نگفتم { من } چی می‌خوام؟ می‌دونی چی شد ک گفتم { بقیه } چی می‌خوان؟ چی شد ک شدم عاقل یه جمع سی و دو نفره؟ می‌دونی این چیزارو؟ ک شب‌ها فقط فکر و خیال می‌کنم؟ ک هیچوقت نخواستم چیزای زیاد داشته باشم؟  که .. که .. که .. می‌دونی؟

و من دیدم ک بغض کرد .. { جبران می‌کنم } گفتنش دلمُ .. خوش .. نمی‌دونم .. ولی مطمئنم ک گلها دانشگاه نمیرن! گلها زندگی میدن .. مثل درختا .. مثل همه چیزای زنده .. گلها لبخند میزنن .. گلها مهربون میمونن حتی اگه دختر بدی باشن .. حتی اگه بقیه بهشون بگن .. بی‌عرضه ان یا چرا خفه شدن؟ .. گلها خیلی خوبن .. هنوز اینو نمی‌دونی گلدون ..


+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان