نگاهم را از فرمان که نه! از چراغهای روشن و علامتهای کنار کیلومتر شمار ماشیناش گرفتم .. باک بنزیناش پُرِپُر بود! این ترسناکتر از چمدان است .. ترسناکتر از سوتِ قطار و وحشتآورترین علامت .. حتی بدتر از صدای نازک دختری که شماره پروازی را اعلام کند .. دستم را گرفت و گفت: آدمایی ک زود ترکت میکنن خیلی دوستت دارن ..
نگاهش کردم و گفتم: از کجا میدونی؟
لبخند محزونی زد و جواب داد: چون من خیلی دوستت دارم ..
پ.ن: از همان فیالبداهه ها