387اُمین

لعنت به زمستانی ک در آن مردی نباشد تا برای زمین خوردن‌هایت با آن بوت‌های لعنتی، سرماخوردن‌هایت در کولاک،کنار رفتن شال‌ات در باد،یخ زدن دست‌هایت وقتی ک دستکش را فراموش می‌کنی،شکم گرسنه‌ات بخاطر تنبلی ک همیشه داشتی در روزهای برفی،سوختن دهانت موقع فرو فرستادن شیرکاکائوی داغ،خوردن گلوله برفی به صورتت،کوتاه شدن روزها و تاریکی خیابان‌ها،خواب ماندنت در روزهای امتحان، نگران شود .. و اولین برف را تبریک بگوید .. و گلوله های برفی را ب طرفت پرتاب کند و مثل نوازش باشد .. برف بریزی در یقه پلیور سورمه‌ای اش و روی برف‌ها ترا بغلتاند .. به زور از محوطه برفی بیرون بکشدت و دست‌هایت را گرم کند .. و آخر سر .. اخم کند که چرا هیچوقت مراقب خودت نیستی .. لعنت به این زمستان‌ها ک باید بنشینی کنار ننه سرما و گیس‌هایش را ببافی ..



+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
میچکا بانو
۱۹ آذر ۹۴ , ۱۰:۱۵
لعنت به اولین برف زمستان وقتی خبری از تو نیست :(

پاسخ :

بشمار ..
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان