از همه چی گفتن .. از بدو بدو کردنهای دختر تپل موبلند .. از تلفظهای اشتباه و شیرینِ پسربچه ی مو فرفری .. از "واسه عمو یه شعر بخون"های وسط مجلس .. نانای کردنهای تو مجلس عروسی و فیلم گرفتنها .. صدبار صدقه دادن و رفع بلا .. برای "مامان" گفتناش، صدبار مردن و زنده شدن .. زمین خوردنش و اوف شدن زانوهای کُپُلش .. از همه چی گفتن .. خیلی هم قشنگ گفتن .. دل هممون آب شد و با یه "آخی، فدات بشم ایشالــا" تموم .. ولی از چشم های خیس یه مردُ .. پرسه زدن توی یه شبِ سردُ .. از "صبر کنین سرمش تموم میشه" .. تا "این پولا به پای این حروم میشه" .. از نوار قلب و اشکهای مامان .. تا جواب کوتاهِ "بله و آهان" .. از سرم زدن تو اون دستای کوچولو .. تا ترسای قشنگش از بودنه یه لولو .. از صدای مظلوم و چشمهای درشتش .. تا گرفتن انگشت کوچیکت توی اون مشتش .. از پرسیدنه "مامان حالم خوب میشه؟" .. تا ضجه زدن واسه بچه ای ک مظلوم میشه .. از هزارتا آرزوی قشنگ واسه آینده اش .. تا گفتن اینکه چشاش برده ب خاله اش .. از تاتی تاتی و غان غان کردن .. تا برگه ی عملشو امضا کردن .. از انتظار پشت یه در بسته .. تا نخوابیدن یه چشم پشت پلکای بسته .. از روپوش سبزه بدرنگ دکتر و "من خسته ام" .. تا جمله ی آخر و ضجه و .. من متاسف ام .. نه هیشکی از اینا هیچی نگفت ..
پ.ن:چشم های خیسم امشب آبروداری کنید
مرد جای گریه اش سیگار می خواهد فقط