421اُمین

درِ دستشویی را که بست، همه با خنده گفتند "خسته نباشی پهلوون!" .. لبخند زد و سرش را پایین انداخت .. داخل اتاقش رفت .. سرش را بالا و آورد به چشم‌های نم‌ناکش دست کشید .. 

ــ بعضیا میرن دستشویی فکر کنن .. بعضیا میرن تخلیه بشن .. بعضیام عین من .. فقط میرن ک گریه کنن ..

+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
خانومی ...
۲۶ آذر ۹۴ , ۲۲:۵۲
من توی حمام گریه میکنم 

پاسخ :

اون ک حرفش جداست .. وقتی ک همه نشستن .. وقتی ک نباید ناراحت بشی .. وقت ک چشمِ همه به توئه .. نمی‌تونی بری تو حموم گریه کنی ..
نیلوفر
۲۶ آذر ۹۴ , ۲۳:۴۴

 وقتی میدونی اگه جلوشون گریه کنی میپرسن دردت چیه وجوابی نداری باید یه جایی پیدا کنی که هیچ کی نبینه من که اکثرا من میرم زیر پتو

پاسخ :

پیش اومد .. همین امشب .. 
مجید تـ
۲۶ آذر ۹۴ , ۲۳:۵۰
تو دست‌شویی :|
سخته :/

پاسخ :

ما تواناییش رو داریم :))
مجید تـ
۲۷ آذر ۹۴ , ۰۰:۳۸
آپشناتون زیاده :)

پاسخ :

دردهامون زیاده ..
خانومی ...
۲۷ آذر ۹۴ , ۲۳:۰۲
خب من اکثرا تنهام 

پاسخ :

من هم!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان