بعضی وقتا به خودم میگم فلانی! خیلی پوست کلفتی ها ناقلا! چیزی میزنی؟! چیزی میخوری؟! مصرفی؟! موادی؟! آبشنگولی؟ چیزی؟! .. بعد میبینم نه! .. سر ناهار یه پیاله ماست برای جلوگیری از پوکی استخوان توی دورانی ک همه قراره بهت بگن "خانومجون" و یه لیوان شیرکمچرب برای تنوع! .. نوشابه انرژیزایی هم در کار نیست! .. دیوونه هم نیستم .. سرخوش هم نیستم .. گریه میکنم .. دلم تنگ میشه .. به غروب جمعه فحش میدم .. با خواهرم دعوام میشه .. لج میکنم .. هنوزم به هیشکی روی خوش نشون نمیدم .. هنوزم عاشقِ نقدِ شخصیتم توسط بقیهام .. هنوزم کباب ترکیِ مایسا زندگیمِ .. هنوزم شکلات ارجعیت داره نسبت به بقیه .. هنوزم نون پنیر و گردو یعنی زندگی .. هنوزم نوشابه بیرنگ تو همه جا میچسبه .. هنوزم توی کافههای تاریک و روشنفکرانه ننشستم .. هنوزم کتاب شعر میخونم .. هنوزم هندزفریم گره کور میخوره .. هنوزم .. نه .. حالم خوبه .. پس چرا شدم مثلِ یه کرگدنِ مادهی گریون ک نشسته زیر سایه یه درخت و خیره شده به مارمولکهایی ک باهم بازی میکنن؟ .. چرا شدم مثل یه خرسِ قهوهای ک باید بره ب خواب زمستونی و وقتی چشماشو باز کنه ک چندماه گذشته؟ وقتی چشماشو باز کنه ک همه چی ایدهآلِ اون باشه؟ .. چرا شدم مثلِ پرندهای ک ضربان قلبش رو از بین پرهای نرمش میتونی تشخیص بدی؟ شدم باغوحشی از همه حیوونهای افسرده .. شیرهای بیعنصر .. زرافههای کوتاه .. خرسهای بیست کیلویی .. عقابهای ترسو .. راسوهای عطرزده .. گرگهای بیحال .. روباههای سادهلوح ..
.

من نه شاعرم نه نویسنده . نه میشوم . شاعرها و نویسندهها از همهچیز مینویسند . از همهچیز مینویسند و از نوشتنشان نان میخورند . من امّا فقط از تو مینویسم . فقط از تو مینویسم و با نوشتنام خون دل میخورم .
{ فرشید فرهادی }
atata.s@yahoo.com
{ فرشید فرهادی }
atata.s@yahoo.com