The part of me that's you will never die

مامان .. از ظهر که اشتباها نامش را بردم نگاهت از من دور نمیشود. نه از من. نه از هاله ی دور و بر من. یعنی تا دورترین نقطه نسبت به من که وقتی نگاهش میکنی من باز هم تووی میدان دیدت باشم.
سهوا اسمش را جای اسم داماد فلانی گفتم و دیگر به این کار ندارم که بحث سر لباس عروس و تالار و اینکه لباس پف دار به آدمهای قدبلند هم می آید، بود.
برخلاف دفعه های قبل که اسمش را میگفتم، اینبار نگاهت نگران شده. شاید قبلا نمیدانستی یا حتی باور نمیکردی که تا این حد خودم را درگیرش کرده باشم. آنقدر تووی فکر رفته ای که وقتی میپرسم اسپند را تووی جای رب ریخته ای یا مربای هویج، جوابم را نمیدهی. نگاهت خیره ست به شاخ سمت راست مجسمه ی گوزنی که چندسال پیش مامانی عیدی برایت آورد.
بیخیال. تو که میدانستی. برایت که گفته بودم. این را هم گفته بودم که نگران نباش. چون یک طرفه است. ولی هیچوقت نگفتم جدی نیست. جدی بود. جدی هست. و مرا ویران خواهد کرد.
از پشت در کابینت باز شده ی بالای گاز میپرسم "چکار میکردی با این اسفندها که دود میکرد و آتیش میگرفت و بوش تا راهروی پایین هم زنده بود؟" ولی تو جواب نمیدهی و میدانم داری به این فکر میکنی که "چرا هنوز دوسش داره؟"
+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان