از دست خودم سیر شدم.

داشت فیلم می دید. پسره زل زده بود به دختره. دختره دید انگار یکی داره نگاهش میکنه. سرش رو آورد بالا. دلش ریخت فکر کنم.
دو ساعت و نیم بعدش ازش پرسیدم "چی شد؟ پسره نگاهش رو دزدید؟"
گفت "نه. نگاهش کرد همچنان."
نتونستم لبخند نزنم. از پنج موردی که تووی فیلم ها پیدا کردم، تووی سه تاشون پسره نگاهش رو کج نکرد یه طرف دیگه. و اینکه واقعا دوست داشت دختره رو هربار.
یادته؟ اون روز. سرمو گرفتم بالا. دلم ریخت. مچت رو گرفتم. ولی تو عین خیالت نبود. نگاهت رو نگرفتی ازم. به احتمال سه به پنج مورد تو شاید ... هیچی ولش کن.
+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
-دایناسو ر-
۰۳ تیر ۹۸ , ۰۰:۳۴
:)
عاشقی هم قشنگه و هم سخت

پاسخ :

:)
هم سخت .. هم سخت .. هم سخت :)
MIS _REIHANE
۰۳ تیر ۹۸ , ۰۱:۰۳
سلام.
فک کنم که قشنگ ترین صحنه ممکنه.
خودت خوبی؟

پاسخ :

سلام :)
آره بنظرم :)
این اواخر داره یکم سخت میگذره ولی خداروشکر :) شما خوبی؟
MIS _REIHANE
۰۳ تیر ۹۸ , ۱۹:۴۸
منم خوبم!(:
سختی رو که نگو (: چقد زیاد شده جدیدا!

پاسخ :

خوبه :)
تنها خوبیش اینه که میگذره.
MIS _REIHANE
۰۳ تیر ۹۸ , ۲۳:۱۹
ها راس گفتی.خوب میگذره یه روزی.ایشالا.

پاسخ :

ایشالا :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان