دردِ شخصی

تو نباید می‌رفتی. نباید منُ تنها میذاشتی. نباید با اون سوزن ته گردی که دستت بود، قبل رفتنت حبابِ "تو موندی و حوضت" رو می‌ترکوندی.
می‌دونی اخلاق منو. خودم می‌فهمم تنهایی چیه. خودت باشی و خودت، چیه. ولی اگه کسی به زبون بیاره اینارو، حالم بد میشه. یه دفعه با خودم میگم "یک سال و نیمه تنها و در به درم. آره .. دیگه باید به روی خودم بیارم".
چرا باهوش نبودم به اندازه کافی. چرا نشد دانشمند بشیم. که یه نسخه کوچیکِ جیبی ازت درست کنم و دلم بهت گرم باشه.
+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان