هرگز گمان مبر که دلم را شکسته ای/ با هر قدم که دور شدی، استخوان شکست *

مسئله اینه که من نمی‌تونم مثل تو حمایتت کنم. بلد نیستم مثل خودت پشتت باشم. سینه سپر کنم برای بدخواهات. صدامُ بندازم توی کله‌م و بگم ناراحتت نکنن وگرنه ... یه مسئله‌ی دیگه اینه که بعد از "وگرنه" حرفی ندارم. کاری از دستم برنمیاد. ته تهش بیام آستین پیرهن سبزآبیتُ بگیرم بکشم سمت خودم و بگم "جون من خودتُ اذیت نکن" و از کی تا حالا جونم برای تو مهم بوده؟


* احسان افشاری

+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان