مسئله اینه که من نمیتونم مثل تو حمایتت کنم. بلد نیستم مثل خودت پشتت باشم. سینه سپر کنم برای بدخواهات. صدامُ بندازم توی کلهم و بگم ناراحتت نکنن وگرنه ... یه مسئلهی دیگه اینه که بعد از "وگرنه" حرفی ندارم. کاری از دستم برنمیاد. ته تهش بیام آستین پیرهن سبزآبیتُ بگیرم بکشم سمت خودم و بگم "جون من خودتُ اذیت نکن" و از کی تا حالا جونم برای تو مهم بوده؟
* احسان افشاری
+
نوشته شده در
ساعت
توسط خانوم سه حرفی