جوری نگاهش روی صورتم ثابت مانده بود که معلوم بود در فکر عمیقی فرو رفته و ته دلم خواستم فکر کنم زیبا شدهام. بلند که شد، دستمالی از جیبش بیرون آورد و گفت زیر چشمت را پاک کن، کمی تنهایی ریخته.
.

من نه شاعرم نه نویسنده . نه میشوم . شاعرها و نویسندهها از همهچیز مینویسند . از همهچیز مینویسند و از نوشتنشان نان میخورند . من امّا فقط از تو مینویسم . فقط از تو مینویسم و با نوشتنام خون دل میخورم .
{ فرشید فرهادی }
atata.s@yahoo.com
{ فرشید فرهادی }
atata.s@yahoo.com