خیلی وقت است گذشته .. مرا یادت هست؟

باز هم احوالت را از دیگری شنیدم. چنان بی‌اهمیت از طرز سلام دادنِ تو صحبت می‌کرد که انگار یک چیز ساده است. پرسیدم "چجوری سلام داد؟" گفت "چجوری ندارد، سلام داد." چرا نمی‌فهمند فرق دارد؟ چرا به جزئیات توجه نمی‌کنند. مثل وقتی که گفتم "حتما نبودنم تووی خانه را حس کرده، نه؟" و گفت "چیزی که از صورتش معلوم نبود." لعنتی‌ها نمی‌خواهند دل آدم را خوش کنند. پدرکشتگی دارند انگار‌. ولی تو وقتی برگشتم باز هم بیا‌. سلام هم ندادی، ندادی. فقط بیا.

+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان