ویلگراهام در به در دنبال هانیبال میگردد و من ولی ذهنم جای دیگریست. گوشهایم آماده باش ماندهاند برای شنیدن صدای افتادن تیر آهنهایی که در سقف کاغذی مانده. تا بدوم و دستم را زیرش بگیرم و کاری از دستم برنیاید.
.

من نه شاعرم نه نویسنده . نه میشوم . شاعرها و نویسندهها از همهچیز مینویسند . از همهچیز مینویسند و از نوشتنشان نان میخورند . من امّا فقط از تو مینویسم . فقط از تو مینویسم و با نوشتنام خون دل میخورم .
{ فرشید فرهادی }
atata.s@yahoo.com
{ فرشید فرهادی }
atata.s@yahoo.com