یک دور چرخیدیم به دور خورشید. خب.

درد دل گفتن هم دیگر دردی دوا نمی‌کند. غم را نمی‌شود تقسیم کرد. غم را باید قورت داد. باید گیر کند تووی گلو. باید هی تا حلقت بیاید و هی برود پایین. باید خودش را نشانت بدهد. باید انگشتش را گوشه‌ی چشمت فشار بدهد که همیشه یک قطره اشکِ آماده را داشته باشی .. فقط یک قطره. نه بیشتر که مبادا آرام شوی. درد دل گفتن کار بیهوده‌ای‌ست. تو با بغضی که گلویت را درد آورده حرف می‌زنی و سعی می‌کنی صدایت نلرزد .. او می‌گوید اهمیت نده و سال نو را تبریک می‌گویی و می‌رود پیش شلوغی نه چندان بزرگ، ولی آرامش‌بخشی که صدایش می‌زد.
+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان