And I've moved further than I thought I could / But I missed you more than I thought I would

عاشق بازیگری بود. رفت تجربی. کلی تمرین می‌کرد خودش با خودش. یه روز برگشت بهم گفت "می‌دونی بنظرم اینکه آدم خودش اشکش دربیاد سر صحنه خیلی بهتره تا الکی باشه، تو می‌تونی همین الان گریه کنی؟"
همین الان؟ نگاهش کردم. فکر کردم. "دوستم نداره". اولین قطره چکید. از روی میز تحریرم پرید پایین گفت "دمت گرم به دقیقه نکشید. چجوری؟! کاش منم بتونم".
کاش نفهمی چجوری. کاش هیچوقت نتونی.
+ نوشته شده در ساعت توسط خانوم سه حرفی | نظر بدهید
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
.
من نه شاعرم نه نویسنده . نه می‌شوم . شاعرها و نویسنده‌ها از همه‌چیز می‌نویسند . از همه‌چیز می‌نویسند و از نوشتن‌شان نان می‌خورند . من امّا فقط از تو می‌نویسم . فقط از تو می‌نویسم و با نوشتن‌ام خون دل می‌خورم .

{ فرشید فرهادی }


atata.s@yahoo.com
باز نویسی قالب : عرفــ ــان | دریافت کدهای این قالب : HTML | CSS قدرت گرفته از بیان